واقعا چقدر به خدا اعتقاد داریم - بغض خاموش
سفارش تبلیغ
صبا ویژن

بغض خاموش

به نام خدا

شب ، بلندی های کوه را در بر گرفته بود و کوهنورد هیچ جا رو نمیدید . 

همه چیز سیاه بود و ابر روی ماه و ستارگان را پوشانده بود 

همانطور که از کوه بالا می رفت و چند قدم مانده بود به قله 

لیز خورد و در حالی که با سرعت سقوط می کرد از کوه پرت شد . 

در هنگام سقوط فقط لکه های سیاهی را جلوی چشمانش میدید 

و احساس وحشتناک مکیده شدن از سوی جاذبه زمین را حس می کرد . 

ناگهان احساس کرد که طناب به دور کمرش سفت شد .

بدنش میان آسمان و زمین معلق مانده بوده و فقط طناب او را نگه داشته بود .

در این لحظه با تمام وجود فریاد کشید 

خدایا کمکم کن 

ناگهان صدائی پر طنین که از آسمان شنیده میشد جواب داد : 

از من چه میخواهی ؟ 

ای خدا نجاتم بده 

واقعا اعتقاد داری که من میتوانم نجاتت بدهم ؟

البته که باور دارم 

اگر باور داری طنابت را که به کمرت بسته شده است پاره کن 

پاره کنم ؟ دراین صورت سقوط نخواهم کرد ؟

و مرد تصمیم گرفت طناب را پاره کند .

فاصله او تا زمین فقط یک متر بود و او به راحتی بر زمین افتاد 

خدایا متشکر . اگر طناب را پاره نمیکردم مطمئنا تا رسیدن گروه نجات یخ می زدم 

راستی ما چقدر به طنابمان اعتقاد داریم و چقدر به 

خدایمان

 

 


ارسال شده در توسط بغض خاموش